این هم یادداشتی دیگر از کتاب( مشق های مشرقی )یادداشت چهارم.انشاءالله لذت ببرید.
سگ ها وسنگ ها
دوران کودکی من هم مثل شما،
متاسفانه پای برنامه های تلویزیون طی شد.
شما را نمی دانم،ولی من،
خانواده ی دکتر ارنست می دیدم وپسر شجاع
و((بل وسباستین))را.....
سباستین پسر بچه ای اسپانیایی بود
که سگ بزرگی به نام بل داشت که به اتفاق سگ خود،
دنبال سگ گمشده اش می گذشت......
حالا
من در مادرد هستم.روبروی پنجره ی اتاق محل اقامتم
تراس کوچک خانه ای است که
پیرمردی ظاهرا تنها به اتفاق سگش آن جا زندگی می کند.
عصرها
هر دو به تراس خانه می آیند
و پرمرد تا غروب آفتاب
ساکت روی صندلی خود می نشیند
وبا چشم های بی فروغ
به خیابان نگاه می کند.
این صحنه ای است که
بارها دیده ام.
مرد یا زنی تنها
افسرده با یک سگ.
گاهی فکر می کنم
او همان سباستین است که
بزرگ شده
و از میانسالی هم گذشته و پیر شده
ولی هنوز مادر خود را نیافته است......
این انس با حیوانات
و به ویژه انس با سگ ها
چه عاقبت تلخی ست که
گریبان مردمان بی خدا را
در گوشه گوشه ی غرب گرفته است.
غروبی که غرب و انسان غربی را
تا شب ظلمانی زوال می کشاند
و او را در بستری از نحله های فکری منحط
به خوابی بدون بیداری
و پر از کابوس های تمام نشدنی
خواهد خوابانید......
این
چه اندیشه ای است که
انسان ها را به جای با هم بودن
و رعایت سنت های الهی
به انزوا و همنشینی با حیوانات کشانده است .
و این درد بی درمانی است که
در جامعه ی غرب
به عنوان یک سوال در اذهان انسان های بیدار مطرح می شود
که این چه تمدنی است که
در آن زندگی با حیوانات را
به کانون گرم خانواده
ترجیح می دهد؟!
.: Weblog Themes By Pichak :.